حجـــــره مجــازى

گاه نوشته های من

حجـــــره مجــازى

گاه نوشته های من

هنوز هم دوست دارم بنویسم...

عریضه نویسی

جمعه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۲۶ ب.ظ


⭕️ عنایت امام زمان سلام الله علیه...

💠 یکى از فضلاى حوزه علمیه قم مى‏ گوید در آخر ماه شوال (۱۴۱۱ه.ق) به خدمت آیة اللّه سید کاظم قزوینى رحمه اللّه‏ رسیدم و ازایشان درباره توجهات و عنایات امام زمان علیه السّلام در دوره غیبت سؤال کردم...

👈🏼 ایشان دو حکایت در مورد عریضه ‏نویسى را که براى خودشان پیش آمده بود متذکر شدند، که در اینجا با کمی تصرّف و تلخیص آن دو حکایت را مى‏ آوریم:

🔸آیة اللّه قزوینى در حالى ‏که معلوم بود از یادآورى آن جریان بسیار متأثر شده بودند فرمودند: در سال (۱۳۹۲ه.ق) که توفیق مجاورت حائر حسینى علیه السّلام را داشتم، از طرف یکى از مراجع معظم، امر رسیدگى به امور شهریه طلاب به عهده من گذارده شد.

🔹در یکى از ماه‏ها که شب اوّلش مصادف با شب جمعه بود، متوجّه شدم که براى پرداخت #شهریه_طلاب پولى وجود ندارد و تقریبا حدود هزار دینار لازم بود تا شهریه طلاب پرداخته شود. 

🔍 به فکر افتادم که این‏ پول را از کجا تهیه کنم؟! هرچه بررسى کردم، دیدم به هیچ‏ وجه امکان تهیه آن مقدار پول در آن شرایط برایم میسّر نیست! 

- و در ضمن از چنان پشتوانه و اعتبارى هم برخوردار نبودم که کسى آن پول را به من قرض بدهد. 

🔸بعد از مدّت‏ها فکر کردن به یاد امام زمان علیه السّلام افتادم، عریضه ‏اى به محضر مبارک حضرت ولى عصر سلام اللّه علیه به این مضمون نوشتم:

⭕️ اگر داستان آیة اللّه العظمى‏ مرحوم سید مهدى بحر العلوم‏ در مکّه معظمه صحت دارد عنایتى بفرمایید، این پول را حواله کنید تا بتوانیم مشکل طلاب را برطرف نماییم. 

🗞 سپس در همان شب #عریضه را در ضریح مقدّس ابا عبد اللّه الحسین علیه السّلام انداختم.

- صبح زود، بین الطلوعین بود که دیدم کسى در منزل را مى‏زند، وقتى در را باز کردم، دیدم شخصى از تجّار معروف بغداد است؛ تعارف کرده او را وارد خانه نمودم و صبحانه را با هم خوردیم...

🔹وقتى سفره صبحانه جمع شد، ایشان آماده خداحافظى گشت. خواستم که او را بدرقه نمایم، او پولى را از جیب خود درآورده و به من داد و گفت:

- این پول را هرکجا که لازم مى‏ دانید صرف کنید. من وقتى وضع را به این منوال دیدم، حالت بسیار عجیبى به من دست داد، ولى به هر زحمتى که بود خودم را کنترل کردم تا او از در خانه بیرون رفت. 

👈🏼 آنگاه بى ‏اختیار در حالى‏ که اشک مجالم نمى‏ داد خطاب به امید عالمیان عرض کردم:

- آقا جان! آن‏قدر بزرگوارى فرمودید که نگذاشتید حتى آفتاب طلوع کند؟!


📎 منبع: عریضه نویسی اهل بیت و امام زمان (علیهم السلام)، ص۵۰.


 عریضه نویسی چیست و در میان علماء چه جایگاهی دارد...


🔸اغلب لغت‏ شناسان عریضه را به عرض حال و درخواست‏نامه معنى مى‏ کنند و براى "عرض" معانى مختلفى بیان مى‏ کنند که یکى از آنها، بیان مطلبى از طرف فرد کوچکتر به بزرگتر است... 

- بر این ‏اساس معنى به عرض رساندن عبارت از گفتن و بیان کردن مطلبى از طرف کوچکتر به بزرگ‏تر است.

🔹در اصطلاح، عریضه‏ نویسى یکى از شیوه ‏هاى خاصّ #توسل است که در طول تاریخ، در فرهنگ اسلامى همواره مورد توجه بوده است.

👈🏼 توضیح آن‏که گاهى افراد جامعه با یک سلسله نیاز و گرفتارى‏ ها مواجه مى‏ شوند که بر حسب ظاهر امکان برطرف نمودن آنها از طریق اسباب عادى میسّر نیست! یا حداقل بسیار مشکل است. 

- در چنین مواردى به جاى ناامید شدن و زانوى غم در بغل گرفتن، از ناحیه پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السّلام) #توصیه شده است که: 

🔸از امورى نظیر دعا و توسل که در جاى خود اثبات شده است - که هر یک از آنها اگر مؤثّرتر از اسباب و علل عادى نباشند کمتر از آنها نیستند - کمک گرفته شود. آن‏گاه براى خود توسّل، شیوه‏ هاى مختلفى بیان شده است که از جمله آنها نوشتن عریضه است.

🔹عریضه گاهى خطاب به خداوند تبارک و تعالى نوشته مى‏ شود و در آن فرد نیازمند، ضمن اشاره به مشکل و حاجت مورد نظر خود، به مقام و منزلت یکى از معصومین (علیهم السّلام) یا همه آنها در پیشگاه خداوند متوسل مى شود...

🔸و یا این‏که عریضه مستقیما به معصوم (علیه السّلام) نوشته مى‏ وشود تا او بواسطه قرب و ارج و منزلتى که در نزد خداوند متعال از او برآورده شدن یا برطرف گشتن آن حاجت و مشکل را در خواست نماید.

- و یا این‏که خود معصوم (علیه السّلام) بواسطه ولایت و قدرتى که از ناحیه پروردگار عالم به او اعطا شده است، به اذن خداوند مهربان این نیاز و گرفتارى را برطرف سازد.

- در کتاب "التحفة الرضویّة" مى‏ فرماید: علّامه سیّد محمّد تقى اصفهانى قدّس سرّه در فصلى از کتابش که در مورد معجزه‏ هاى امام زمان ارواحنا فداه ترتیب داده است مى ‏نویسد:

🔹یکى از معجزه ‏ها و کرامت‏هاى آشکار آن حضرت این است که با انداختن رقعه حاجت و درخواست از آن حضرت، حاجت‏ها برآورده مى‏ شود؛ و این مطلبى است که با چشم مشاهده گردیده و تجربه شده است.

🔸علّامه بزرگوار مرحوم شیخ عبد الحسین امینى نیز حکایت عجیبى را که در اثر توسّل به آن حضرت برایش رخ داده بود براى من بازگو کرد که مجاز نیستم آن‏را در کتاب بنویسم؛ ولى همین‏قدر بگویم که با #نامه_نوشتن به ناحیه مقدّسه آن حضرت، آن جریان برایش پیش آمده بود.

👈🏼 سپس افزوده: توسّل به حضرت مهدى (ارواحنا فداه) را براى کارهاى مهمّ و برآورده شدن حاجت‏ها تجربه کرده‏ ام‏.


📎 منبع: صحیفه مهدیه، ص ۴۴۸ - عریضه ‏نویسى به اهل بیت و امام زمان (علیهم السلام)، ص۱۵.


توسل به امام زمان برای رفع مشکلات مالی...


✍🏼 محدّث نورى (رحمه اللّه) در کتاب «جنّة المأوى» مى‏نویسد:

👤 شخصى بود عابد، نیکوکار و باتقوا به نام جناب سیّد محمّد عاملى، فرزند سیّد عبّاس (از خاندان عبّاس شرف الدین) که در روستاى جشیث در نزدیکى جبل عامل لبنان مى ‏زیست.

🔹داستانى دارد که در اثر تجاوز افراد به حقوقش و ستم بر او، مجبور شد از وطنش با وجود فقر شدید و ناتوانى‏ ها به دلیل ترس و وحشت فرار کند. با این‏ که در هنگام خارج شدن از وطن، حتّى به‏ قدرى که بتواند خرج یک روز خود را تأمین کند نداشت؛ با این همه، آن‏قدر #آبرو_دارى مى‏ کرد که به خود اجازه نمى‏ داد از کسى درخواست کمک کند.

- وى، مدّتى از عمر خود را به جهانگردى پرداخت و در این دوران، در عالم خواب و بیدارى جریاناتى #شگفت_انگیز برایش اتّفاق افتاد؛ تا این‏که در نهایت به نجف اشرف رسید و مجاورت آن ‏را اختیار کرد و در یکى از اتاق‏ هاى طبقه بالاى صحن مقدّس آن حضرت سکونت گزید.

🔸در آن روزها نیز #فقر_شدیدى او را رنج مى ‏داد و جز چند تن، کسى او را نمى‏ شناخت و محل سکونتش را نمى ‏دانست. 

- و سرانجام پس از پنج سال که از روستاى خودش بیرون رفت، در شهر مقدّس نجف دار فانى را وداع گفت.

🔹در ایّام زندگانیش گاهى با من رفت ‏و آمد داشت و بسیار باعفّت و باشرم و #ادب بود، و در مراسم عزادارى اهل بیت (علیهم السّلام) نیز نزد من حاضر مى ‏شد.

- گاهى براى برطرف‏ شدن تنگدستى خود، برخى از کتاب ‏هاى دعا را از من به امانت مى ‏گرفت.

🔸زندگى او به گونه ‏اى بود که براى غذاى روزانه خود جز چند دانه خرما چیزى در اختیار نداشت. وى، پیوسته #دعا هاى درخواست روزى و توسعه آن ‏را مى ‏خواند و از هیچ ذکر و دعایى در این مورد فروگزار نکرد.

👈🏼 در برخى از ایّام نیز به #نوشتن_نامه حاجت به امام زمان (ارواحنا فداه) اقدام کرد و تا چهل روز این کار را ادامه داد و هر روز پیش از طلوع آفتاب از درب کوچکى که به طرف دریا باز مى شود از شهر خارج مى ‏شد و یک فرسخ یا بیشتر از طرف راست حرکت مى ‏کرد به گونه‏ اى که هیچ‏ کس او را نمى ‏دید.

🔹پس از آن، نامه خود را #گل_‏اندود مى ‏نمود و آن‏ را به یکى از چهار نایب بزرگوار مى ‏سپرد، و آن ‏را در آب مى ‏انداخت. بالأخره سى و هشت یا سى و نه روز گذشت، و در آن روز نیز کار هر روز را انجام داد و برگشت.

- او برایم گفت: آن روز بسیار #اندوهگین بودم و حالم گرفته بود؛ سرم را پایین انداخته و راه مى ‏رفتم که در بین راه ناگهان مردى را دیدم که از پشت سر به طرف من آمد و طرز لباس پوشیدنش نیز همانند عرب‏ ها بود.

🔸وى بر من سلام کرد و من سلام او را بسیار کوتاه پاسخ دادم، و به دلیل کسالت روحیم به او توجّهى نکردم، او مقدارى راه را به همراه من آمد؛ درحالى که من همچنان افسرده بودم. و آنگاه با لهجه مردم روستاى خودم به من فرمود:

⁉️ سیّد محمّد؛ حاجت شما چیست؟ سى و هشت (یا سى و نه) روز است که پیش از #طلوع_آفتاب از نجف اشرف بیرون مى‏ آیى و به فلان مکان مى‏ روى و عریضه‏ ات را به آب مى ‏افکنى و گمان مى ‏کنى که #امام تو، حاجت تو را نمى ‏داند و از آن بى‏اطّلاع است؟!

🎙سیّد محمّد گوید: از سخنان او در #شگفت شدم؛ زیرا من این جریان خود را براى هیچ‏ کس بازگو نکرده بودم، و حتّى یک نفر مرا ندیده بود؛

- از همه مهم‏تر آن‏ که از اهالى جبل عامل، کسى در نجف نبود که من او را نشناسم! به خصوص که برخى از لباس ‏هایى که آن بزرگوار پوشیده بود در منطقه ما - جبل عامل- مرسوم نبود.

🔹به‏ خاطرم گذشت که من به مهم ‏ترین آرزوى خود- که دست‏ یابى به #بزرگترین_نعمت بود- دست یافته ‏ام و این شخص، همان حجّت خداوند بر مردم، یعنى امام عصر (صلوات اللّه علیه) است.

- البتّه پیش از این شنیده بودم که دست مبارک آن حضرت در نرمى و لطافت به گونه‏ اى است که دست هیچ یک از مردم همانند آن نیست؛

🔸لذا، با خود گفتم: من با ایشان دست مى ‏دهم و مصافحه مى ‏کنم؛ اگر دستش همان ‏گونه باشد که شنیده ام، آن طور که شایسته آن حضرت است #رسم_ادب را به جاى مى ‏آورم.

- در همین اندیشه بودم که دست خود را دراز کردم و آن بزرگوار نیز دست مبارکش را به طرف من آورد و با وى مصافحه کردم و دریافتم که همان خصوصیّت در دست مبارکش مى‏ باشد.

🔹 لذا، یقین کردم که کامیاب و #رستگار شده‏ ام. سرم را بلند کرده و روبروى آن حضرت قرار گرفته و خواستم دست مبارکش را ببوسم که دیگر کسى را ندیدم.


📎 منبع:  جنّة المأوى: ۲۴۸، نجم الثاقب: ۴۲۱.


آیا میدانید عریضه نویسی یکی از راه های #ارتباط با امام زمان (علیه السلام) است...


📜 حکایت شیخ ورّام و نوشتن نامه به حضرت ولی عصر (علیه السلام)


✍🏼 سیّد بن طاووس نقل کرده است که "رشید ابو العبّاس واسطى" روزى در راه سامرّا به من حکایت کرد:

🗞 زمانى شیخ ورّام براساس حاجتى که داشت، #نامه‏ اى را در کاظمین براى حضرت امام زمان (علیه السّلام) نوشتند.

🔹وقتى باخبر شدند که من قصد سفر به سامرّا را دارم، فرمودند: اگر مقدورت هست این نامه مرا هم با خود به سامرّا ببر و وقتى خواستى به سرداب مقدّس شرفیاب شوى،

🔸این نامه را بعد از آن ‏که همه مردم از آنجا بیرون آمدند در آنجا بگذار و صبح فرداى آن روز به آنجا مراجعه کن، اگر نامه مرا در آنجا ندیدى، در اینباره به کسى چیزى نگو.

- رشید مى‏گوید:

🔹وقتى من به سامرّا رسیدم بعد از زیارت حرم عسکریین (علیهم السّلام) عازم #سرداب شدم و صبر کردم تا اواخر وقت فرا رسید،

🔸وقتى آنجا کاملا خالى شد، تقریبا آخرین نفر من بودم که هنگام خارج شدن از آنجا نامه ورّام را در همان محلّى که خودشان سفارش کرده بودند قرار دادم و سپس بیرون آمدم؛

- صبح تقریبا جلوتر از همه خودم را به آنجا رساندم، ولى اثرى از نامه نبود!

🔹بعد از چند روز وقتى به کاظمین برگشتم، سراغ ورّام را از آشنایان گرفتم. آنها گفتند: او به حلّه برگشت.

- از آن تاریخ مدّتى نگذشته بود که سفر حلّه پیش آمد، در آنجا وقتى به ملاقات ورّام رفتم، او به من گفت:

👈🏼 حاجتى را که در آن عریضه به محضر مبارک حضرت بقیة اللّه الاعظم (علیه السّلام) نوشته و درخواست برآورده شدنش را نموده بودم، به #عنایت آن حضرت، همان وقت برآورده شد و در نتیجه زودتر برگشتم.


📎 منبع: عبقرى الحسان، چاپ رحلى، ج ۲، ص ۱۹۰، سطر۴.


 حکایت آیت الله صافی گلپایگانی از شفاء پدرشان با عریضه نویسی

🔹زمانى پدرم به یک سردرد بسیار سختى مبتلا مى ‏شوند، و هر چه معالجه مى‏ کنند نتیجه‏ اى حاصل نمى ‏شود، حتى به اقوامى ‏که در تهران ساکن بودند این جریان را مى‏ نویسند، آنها هم براى درمان اقداماتى انجام مى ‏دهند ولى باز نتیجه‏ اى به دست نمى ‏آید.

- یک روز به قدرى این سردرد شدّت پیدا مى‏ کند که پدرم را به کلّى از کار مى ‏اندازد. والده که اهل دعا و توسّل بود به ایشان مى ‏گویند: 

🔸شما یک عریضه ‏اى بنویسید و در چاه مسجد بیندازید، بلکه انشاء اللّه عنایتى بشود و این ناراحتى برطرف گردد. (لازم به ذکر است که درست روبروى منزل ما مسجدى بود که چاهى داشت مردم در گرفتارى‏ها عریضه مى‏ نوشتند و در آن مى‏ انداختند).

🔹مرحوم پدرم گفته بودند: من که با این حال نمى‏ توانم چیزى بنویسم، کسى را بگویید این کار را به نیابت از من انجام دهد. مادرم اصرار کرده بودند که باید خودتان بنویسید و خودتان هم ببرید در چاه بیندازید، 

- پدرم با زحمت زیاد این عریضه را نوشته بودند و در آن چاه انداخته بودند، حالا یادم نیست فرمودند: 

👈🏼 که بعد از انداختن، هنوز به حیاط منزل یا اتاقشان نرسیده بودند که آن سردرد به کلّى برطرف شده بود و از آن به بعد هم هیچ‏وقت دچار سردرد نشدند.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۶/۱۲/۱۱
  • ۱۶۴ نمایش
  • جواد جعفری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی